شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
خانه با رفتنت اینبار بههم ریخته است شهر بی حیدر کراربه هم ریخته است
پـدرم نبـض زمـان بـودی وبا رفتن تو سحر و روزه وافطار به هم ریخته است
هرکسیدید پدر،حالمرا گفت بهخویش: دخترفـاطـمه بسیاربه هم ریخته است
بـستـر خـالـی تو گـوشۀ این خـانه پـدر علتی شد که پرستار به همریخته است
بـودنـت مـایـۀ آرامـش و آسـایـش بــود حال با رفتن تو کار به هم ریخته است
حسن غـمـزده را بیشتر از زخـم سرت قصه سینه ومسمـار بههم ریخته است
حرفی ازکوچه نباید بشود پیش حسیـن چونکه باگفتنش هرباربههم ریخته است
صحبت از کوفه و بازار واسیری کردی ازهمان لحظهعلمداربههمریخته است
گـفـتـهای کـوفـه میارند مرا طوری که همـۀ کوچـه وبازار به هم ریخته است